۱۹۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۲۶

خمار می مرا در گوشه میخانه می سوزد
شراب من چو داغ لاله در پیمانه می سوزد

کند تأثیر سوز عشق در شاه و گدا یکسان
که بید و عود را آتش به یک دندانه می سوزد

ندارد گرمی هنگامه ما حاجت شمعی
درین عشرت سرا پروانه از پروانه می سوزد

از آن رخسار آتشناک داغی بر جگر دارم
که بیش از آشنا بر من دل بیگانه می سوزد

کند در چشم مردم خواب را افسانه گر شیرین
زشیرینی مرا در دیده خواب افسانه می سوزد

نگه دارد خدا از چشم بد آن آتشین رو را
که در بیرون در از پرتوش پروانه می سوزد

ندارد حاصل بی جذبه کوشش، ورنه هر موجی
نفس در جستن آن گوهر یکدانه می سوزد

مکن پهلو تهی از سوختن تا دیده ور گردی
که سازد فاش را زغیب را چون شانه می سوزد

غم دنیا خوری بیش از غم عقبی، نمی دانی
که قندیل حرم بیجا دین بتخانه می سوزد

به فکر کلبه تاریک ما صائب نمی افتد
چراغ آشنا رویی که در هر خانه می سوزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۲۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.