۲۲۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۰۷

دو شب از ماه نو سالی به عید امید می باشد
هلال جام هر جا هست سی شب عید می باشد

نباشد دولت ناخوانده را نسبت به دولتها
نشاط افزون دهد صحبت چو بی تمهید می باشد

زنور حق بود هر کس زهستی بهره ای دارد
ظهور ذره ناچیز از خورشید می باشد

نمی اندیشد از زخم زبان هر کس که مجنون شد
بهار خشک مغزان سایه های بید می باشد

به عبرت بین جهان را تا کند قطع امید از تو
که دیدنهای رسمی را زپی وادید می باشد

بود از گردش پرگار دور عیش مرکز را
گشاد اهل دل در حلقه توحید می باشد

به روی تازه صائب صلح کن از میوه های تر
که سرو از دست خالی تازه رو جاوید می باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.