۲۳۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۶۱

که در عیش و طرب پیوسته در دار فنا ماند؟
کدامین دست را دیدی که دایم در حنا ماند؟

زشوق جستجوی یار از گردش نمی مانم
اگر در سنگ پایم همچو دست آسیا ماند

چنین کز آتش دل آب گردیدم عجب نبود
که نقش بوریا بر جسمم از موج هوا ماند

حجاب عشق اگر چشم مرا بندد دم کشتن
چنان نالم که دست و تیغ قاتل بر هوا ماند

به بیدردان نشستن هرزه خندی بار می آرد
گریبان چمن حیف است در دست صبا ماند

کجا ابر تنک خورشید را مستور می سازد؟
صفای آن بدن پوشیده کی زیر قبا ماند؟

مکش دست هوس از دامن صدق طلب صائب
که گمره می شود هر کس که از رهبر جدا ماند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.