۲۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۷۵

رخ بهبود کار خویش آن غافل چسان بیند؟
که بردارد زیوسف چشم و راه کاروان بیند

چراغ پرده در را پیش پا تاریک می باشد
نبیند عیب خود هر کس که عیب دیگران بیند

چه آسوده است از اندیشه باد خزان، برگی
که در فصل بهاران چون گل رعنا خزان بیند

پشیمانی ندارد دل به یار قدردان دادن
چه صورت دارد از سودای یوسف کس زیان بیند؟

به ناخن می کنم داغ جنون را چهره پردازی
خوشا آن کس که ماه نو به روی دوستان بیند

نظر را پایه گر خواهی بلند از آستان مگذر
که هر کس را بود بر صدر جا، در آستان بیند

گناه تیر کجرو را به شست پاک می بندد
هر آن کز نارسایی جرم خود از آسمان بیند

عنان نفس را هر کس تواند داشتن محکم
سمند سرکش افلاک را در زیر ران بیند

زبیم غیر رویش را ندیدم سیر، چون طفلی
که در اثنای گل چیدن جمال باغبان بیند

درین میخانه لاف بیخودی آن را رسد صائب
که از سنگ ملامت نشأه رطل گران بیند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.