۲۱۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۸۶

کجا از هر مقلد کار ارباب بیان آید؟
نیاید از ده انگشت آنچه تنها از زبان آید

کند مغلوب شیطان را به همت نفس صاحبدل
که سگ بر گرگ مستولی به امداد شبان آید

کمانداری به ابروی سبکدست تو می زیبد
که زخم ناوکش بر مغز پیش از استخوان آید

مشو در خواری از حال عزیزان جهان غافل
که یوسف در لباس بندگان در کاروان آید

زفیض وسعت مشرب ندیدم سختی از دوران
که کشتی بی خطر بیرون زبحر بیکران آید

ندانم چیست طعم آن لب میخوش، همین دانم
که آب زندگی از دیدن او در دهان آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.