هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از صائب تبریزی، از عشق و درد دل، وصال معشوق، و رنج‌های عاشق سخن می‌گوید. شاعر با استفاده از استعاره‌های زیبا مانند آهو و شیر، زلف جانان، و ناله‌های زنجیر، احساسات عمیق خود را بیان می‌کند. همچنین، مفاهیمی مانند صبر، عشق روحانی، و رهایی از تعلقات دنیوی در آن دیده می‌شود.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، همراه با استعاره‌های پیچیده، برای درک کامل نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی ادبی دارد. همچنین، برخی مضامین مانند درد و رنج عشق ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۳۱۹۷

درین صحرا که یارب از پی نخجیر می آید؟
که آهو بی محابا در پناه شیر می آید

دل بیدار می باید وصال زلف جانان را
ره خوابیده را طی کردن از شبگیر می آید

شده است از سوده الماس چون گنجینه گوهر
کجا داغ مرا مرهم به چشم سیر می آید؟

زبس در سینه من می خورد بر یکدگر پیکان
به گوش همنشینان ناله زنجیر می آید

چنان از زلف لیلی مشکبو شد دامن صحرا
که بوی ناف آهو از دهان شیر می آید

زدرد و داغ دل برداشتن آسان نمی باشد
عجب نبود اگر جان بر لب من دیر می آید

فلکها را زطعن کجروی خونین جگر دارم
که حرف راست بر دل کارگر چون تیر می آید

به زور مرگ از هم نگسلد پیوند روحانی
هنوز از بید مجنون ناله زنجیر می آید

مگر بازوی همت دستگیر کوهکن گردد
وگرنه از دهان تیشه بوی شیر می آید

اگر گرد تعلق راهرو از دامن افشاند
چه کار از دست خشک خار دامنگیر می آید؟

زدلگیری به خون خود به نوعی تشنه ام صائب
که آبم در دهان از دیدن شمشیر می آید
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.