هوش مصنوعی:
این شعر با تصاویر شاعرانه و استعاری، به موضوعاتی مانند عشق، رنج، مرگ، وحدت وجود، و دیوانگی میپردازد. شاعر از عناصری مانند آتش، پروانه، خون، خاکستر، و باد استفاده میکند تا احساسات عمیق و متضاد خود را بیان کند. در برخی ابیات، مفاهیم عرفانی مانند وحدت کفر و دین نیز دیده میشود.
رده سنی:
18+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان جوانتر دشوار است. همچنین، برخی تصاویر مانند مرگ، خون، و دیوانگی ممکن است برای سنین پایین نامناسب باشد.
غزل شمارهٔ ۳۲۰۷
کدامین آتشین سیما به این ویرانه می آید؟
که از دیوار و در بوی پر پروانه می آید
مرا این خونبها بس از شهیدان کان بلای جان
به طوف خاک من با شیشه و پیمانه می آید
کف خاکستر من امشب آتش زیر پا دارد
همانا شمع بر بالین این پروانه می آید
چنان از خلوت آیینه می آید به کیفیت
که پنداری صبوحی کرده از میخانه می آید!
به دریا سینه خم را غلط کرده است پنداری
که ابر نوبهار امروز خوش مستانه می آید
چنان از مشرب من کفر و دین یکرنگ شد با هم
که از تسبیح بوی صندل بتخانه می آید
اگر سنگ ملامت این سبکروحی نفرماید
که دیگر بی تکلف بر سر دیوانه می آید؟
مبادا هیچ کس را پست دیوار اینقدر یارب
ز هرجا سیل برخیزد به این ویرانه می آید
زگفت و گوی ناصح پنبه چون در گوش نگذارم؟
به مغزم بوی خواب مرگ ازین افسانه می آید
تعجب نیست گر جان رفت با تیرش زتن بیرون
که با مهمان برون از خانه صاحبخانه می آید
سبک برخیز ای خار ملامت از سر راهم
که کار سیل از زنجیر این دیوانه می آید
چنان از باده توحید سرگرمم درین گلشن
که خار و گل به چشم من به یک دندانه می آید
صدای شیر بود آواز نی زین پیش در گوشم
کنون از نی به گوشم نعره شیرانه می آید
اگر بر کلبه من جغد را صائب گذار افتد
به جان بی نفس بیرون ازین غمخانه می آید
که از دیوار و در بوی پر پروانه می آید
مرا این خونبها بس از شهیدان کان بلای جان
به طوف خاک من با شیشه و پیمانه می آید
کف خاکستر من امشب آتش زیر پا دارد
همانا شمع بر بالین این پروانه می آید
چنان از خلوت آیینه می آید به کیفیت
که پنداری صبوحی کرده از میخانه می آید!
به دریا سینه خم را غلط کرده است پنداری
که ابر نوبهار امروز خوش مستانه می آید
چنان از مشرب من کفر و دین یکرنگ شد با هم
که از تسبیح بوی صندل بتخانه می آید
اگر سنگ ملامت این سبکروحی نفرماید
که دیگر بی تکلف بر سر دیوانه می آید؟
مبادا هیچ کس را پست دیوار اینقدر یارب
ز هرجا سیل برخیزد به این ویرانه می آید
زگفت و گوی ناصح پنبه چون در گوش نگذارم؟
به مغزم بوی خواب مرگ ازین افسانه می آید
تعجب نیست گر جان رفت با تیرش زتن بیرون
که با مهمان برون از خانه صاحبخانه می آید
سبک برخیز ای خار ملامت از سر راهم
که کار سیل از زنجیر این دیوانه می آید
چنان از باده توحید سرگرمم درین گلشن
که خار و گل به چشم من به یک دندانه می آید
صدای شیر بود آواز نی زین پیش در گوشم
کنون از نی به گوشم نعره شیرانه می آید
اگر بر کلبه من جغد را صائب گذار افتد
به جان بی نفس بیرون ازین غمخانه می آید
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.