هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که از عناصر طبیعت و تصاویر شاعرانه برای بیان احساسات عمیق عشق و دل‌بستگی استفاده می‌کند. شاعر از زلف یار، چشم‌های نافذ، و دیگر نشانه‌های زیبایی معشوق سخن می‌گوید و از تأثیرات عمیق این عشق بر روح و جان خود می‌نویسد. همچنین، اشاراتی به مفاهیم عرفانی مانند خودشناسی و خدابینی نیز در آن دیده می‌شود.
رده سنی: 16+ متن شامل مضامین عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، درک برخی از استعاره‌ها و مفاهیم عمیق آن نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد.

غزل شمارهٔ ۳۲۷۲

گر چنین خون دل ازان طره مشکین گردد
شانه را دست در آن زلف نگارین گردد

مانع شوخی آن چشم نشد پرده خواب
برق در ابر محال است بتمکین گردد

می بری دلبری ای شوخ زحد، می ترسم
کز گر انباری دل زلف تو بی چین گردد

از جوان حرص فزون است کهنسالان را
خار چون خشک شود بیش شلایین گردد

عالمی گردن امید برافراخته اند
تا به خون که دم تیغ تو رنگین گردد

اگر از باده شود چهره خوبان رنگین
باده از چهره رنگین تو رنگین گردد

چشم خورشید کز او خیره شود چشم جهان
از تماشای رخت مشرق پروین گردد

کوه غم بار به دل نیست طلبکار ترا
که سبکسیر شود سیل چو سنگین گردد

پای خوابیده محال است به معراج رسد
چشم خودبین چه خیال است خدابین گردد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.