۲۷۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۲۴

آه از عشقِ جَمالِ حوری‌یی
کو گرفت از عاشقانَش دوری‌یی

زندگیِّ نو به نو، از کُشتَنَش
صِحَّتِ تازه، شُد از رَنْجوری‌یی

گَر گُهَر داری، بِبین حالِ مرا
در تَکِ دریا زِ دریا دوری‌یی؟

گفتم ای عَقلَم کجایی؟ عقل گفت
چون شُدم میْ چون کُنم انگوری‌یی؟

جان بِسوز و سُرمه کُن خاکسترش
تا نَمانَد در دو عالَمْ کوری‌یی

تا کُند جان‌‌هایِ بی‌جان در سَماع
گِردِ آن شَهْدِ اَزَل زنبوری‌یی

تا کُند آن شَمسِ تبریزی به حَق
جُمله ویرانْهات را مَعْموری‌یی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۲۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.