۲۲۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۲۸۶

صبر در عشق ز دلها سفری می گردد
کوه در راه طلب کبک دری می گردد

پرتو عاریتی نعل در آتش دارد
دولت ماه به یک شب سپری می گردد

می و مطرب نبود زنده دلان را در کار
خنده بر غنچه نسیم سحری می گردد

از نظرها ز خط سبز شود پنهان حسن
آدمیزاد درین شیشه پری می گردد

غوطه در خون زند آن کس که کند غمازی
صبح خونین جگر از پرده دری می گردد

همچو آیینه که در شارع عام آویزند
عمر من صرف پریشان نظری می گردد

سیل را پل نتواند ز سفر مانع شد
قامت هر که شود خم، سپری می گردد

شد ز بی حاصلیم قامت چون تیر، کمان
شاخ هر چند خم از پر ثمری می گردد

عشق گردید هوس در دل سودا زده ام
دیو در شیشه عشاق پری می گردد

هر کجا کار به افتادگی از پیش رود
بال و پر باعث بی بال و پری می گردد

می شود نقص بصیرت سبب وسعت رزق
تنگ این دایره از دیده وری می گردد

صائب آرام دل من به جناح سفرست
تا که دیگر ز عزیزان سفری می گردد؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.