هوش مصنوعی:
این متن شعری است که بر اهمیت استفاده از فرصتهای جوانی، پرهیز از غفلت و نافرمانی، و ارزش طاعت و عبادت تأکید دارد. همچنین، به عواقب دنیوی و اخروی بیتوجهی به این امور اشاره میکند و از مفاهیمی مانند عبرت، شهادت، و فقر معنوی سخن میگوید.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم عمیق اخلاقی و عرفانی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از اشارات مانند شهادت و حسرت عمر ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.
غزل شمارهٔ ۳۳۷۵
هر که در وقت جوانی ره طاعت گیرد
خط پاکی ز عرق ریزی خجلت گیرد
تا به کی چون سگ دیوانه ز بی توفیقی
در دم صبح ترا خواب ز غفلت گیرد؟
چون سرآمد همه عمر به نافرمانی
به چه سرمایه کسی دامن فرصت گیرد؟
دل هرکس که بدآموز به صحبت شده است
چه تمتع ز پریخانه خلوت گیرد؟
می نهد سنگ نشان در ره آمد شد خلق
هر که از بی بصری گوشه عزلت گیرد
نور خورشید، نظر بند ز روزن نشود
دامن عمر کجا دیده حسرت گیرد؟
هر که را دل سیه از هستی این نشأه شده است
فیض صبح از دم شمشیر شهادت گیرد
گیرد از بیجگری عقل سر خود به دو دست
سر مجنون ز هوا سنگ ملامت گیرد
گر شود دیده مردم ز تماشا روشن
چشم ما روشنی از سرمه عبرت گیرد
نیست بالاتر اگر رتبه فقر از دولت
شاه از گوشه نشینان ز چه همت گیرد؟
می شود نقل محافل سخن شیرینش
گر سبق طوطی ازان آینه طلعت گیرد
دست هرکس که چو خورشید زرافشان باشد
همه روی زمین را به فراغت گیرد
می رود دست و دل از کار ز نظاره تو
کیست دامان ترا روز قیامت گیرد؟
دل هرکس که شود سخت ز غفلت صائب
مشکل اندام به سوهان نصیحت گیرد
خط پاکی ز عرق ریزی خجلت گیرد
تا به کی چون سگ دیوانه ز بی توفیقی
در دم صبح ترا خواب ز غفلت گیرد؟
چون سرآمد همه عمر به نافرمانی
به چه سرمایه کسی دامن فرصت گیرد؟
دل هرکس که بدآموز به صحبت شده است
چه تمتع ز پریخانه خلوت گیرد؟
می نهد سنگ نشان در ره آمد شد خلق
هر که از بی بصری گوشه عزلت گیرد
نور خورشید، نظر بند ز روزن نشود
دامن عمر کجا دیده حسرت گیرد؟
هر که را دل سیه از هستی این نشأه شده است
فیض صبح از دم شمشیر شهادت گیرد
گیرد از بیجگری عقل سر خود به دو دست
سر مجنون ز هوا سنگ ملامت گیرد
گر شود دیده مردم ز تماشا روشن
چشم ما روشنی از سرمه عبرت گیرد
نیست بالاتر اگر رتبه فقر از دولت
شاه از گوشه نشینان ز چه همت گیرد؟
می شود نقل محافل سخن شیرینش
گر سبق طوطی ازان آینه طلعت گیرد
دست هرکس که چو خورشید زرافشان باشد
همه روی زمین را به فراغت گیرد
می رود دست و دل از کار ز نظاره تو
کیست دامان ترا روز قیامت گیرد؟
دل هرکس که شود سخت ز غفلت صائب
مشکل اندام به سوهان نصیحت گیرد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.