۲۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۳۸۷

عاشق محو به دلدار نمی پردازد
بلبل مست به گلزار نمی پردازد

ریسمان بازی تقلید بود پیشه عقل
عشق با سبحه و زنار نمی پردازد

هر که چون نقطه زاندیشه فرو رفت به خویش
هیچ با گردش پرگار نمی پردازد

زور بر آینه صاف نیارد صیقل
چرخ با مردم هموار نمی پردازد

کام آن کس بود از شهد سلامت شیرین
که به اقرار و به انکار نمی پردازد

خبرش نیست ز تعجیل بهاران، ورنه
گل به آرایش دستار نمی پردازد

آتشی در جگر بلبل اگر هست، چرا
این چمن را ز خس و خار نمی پردازد؟

تا به آن آینه رو راه سخن یافته است
طوطی ما به شکرزار نمی پردازد

ز اعتمادی است که کرده است به اعجاز نفس
عیسی ما که به بیمار نمی پردازد

گرم کرده است چنان بیخبری صائب را
که ز گفتار به کردار نمی پردازد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.