۱۸۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۳۹۱

اشک را دیده من گوهر غلطان سازد
آه را سینه من سنبل و ریحان سازد

هست چون تیغ دودم در نظر غیرت من
حسن را آینه هر چند دو چندان سازد

گریه از جا نبرد حسن گران تمکین را
سرو را آب محال است خرامان سازد

پرده پوشی طمع از پرده دران نتوان داشت
چون کسی عیب خود از آینه پنهان سازد؟

شور محشر که کند زیر و زبر عالم را
وقت ما را نتوانست پریشان سازد

عیب خود صاف ضمیران نتوانند نهفت
مرده را آب محال است که پنهان سازد

زرد رویی نکشد روز قیامت صائب
هر که با خون دل از نعمت الوان سازد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.