۲۳۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۳۹۲

زهر را صبر جوانمرد شکر می سازد
خار را نخل برومند ثمر می سازد

سر ما گرد سر دار فنا می گردد
میوه چون پخته شود برگ سفر می سازد

تو نداری سر آمیزش عاشق، ورنه
با لب خشک صدف آب گهر می سازد

ناوک غمزه ز الماس ترازو شده است
طاقت ساده دل از موم سپر می سازد

چون برم پی به سر خویش، که نیرنگ قضا
هر گل صبح، مرا رنگ دگر می سازد

هر سبکسیر درین دشت کمندی دارد
دل بیتاب مرا موی کمر می سازد

صائب از پرتو خورشید تواند گل چید
هر که چون شبنم گل، دیده سپر می سازد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.