۲۲۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۳۹۵

چه میان است که دایم چو دل من لرزد
اینقدر مور مگر بر سر خرمن لرزد؟

عجبی نیست ز تأثیر نظربازیها
که دل چشمه خورشید به روزن لرزد

سخن از موی میان و سر زلفش مکنید
مپسندید کز این بیش دل من لرزد

دانه ام خال لب کشت شد از سوختگی
در زمینی که دل برق به خرمن لرزد

تنگ چشمی اگر (از) خاک چنین گیرد اوج
دل عیسی به سر سوزن آهن لرزد

لرزش مردم عالم به سر دین و دل است
دل صائب به سر طره پرفن لرزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.