۲۱۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۴۰۸

گریه ابری است که از دامن دل می خیزد
آه گردی است که از رفتن دل می خیزد

دم جان بخش به هر تیره درونی ندهند
این نسیمی است که از گلشن دل می خیزد

زاهد خشک کجا، نغمه توحید کجا؟
این نوا از شجر ایمن دل می خیزد

در حریم دل اگر ماهرخی مهمان نیست
این چه نورست که از روزن دل می خیزد؟

هر حجابی که به علم نظر از پیش نخاست
به دو پیمانه می روشن دل می خیزد

عشق درمان گرانجانی ما خواهد کرد
آخر این کوه غم از دامن دل می خیزد

چشم بد دور ازان سلسله زلف دراز
که ز هر حلقه او شیون دل می خیزد

منع صائب نتوان کرد ز فریاد و فغان
کاین نوایی است که از رفتن دل می خیزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.