۲۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۴۰۷

می توان گرد خط از آینه حسن زدود
از گهر گرد یتیمی اگر آسان خیزد

لعل چون لاله به دور لب رنگین سخنت
داغدار از جگر کان بدخشان خیزد

روی بر تافتن از ما ز مروت دورست
غیر تسلیم چه از دیده حیران خیزد؟

گرد پاپوش به ویرانه ما افشاند
هر کجا سیلی ازین کوه و بیابان خیزد

مرگ عیدست ز افلاس به تنگ آمده را
همچو آن خفته که از خواب پریشان خیزد

پای در دامن تسلیم و رضاکش صائب
تا ترا نکهت یوسف ز گریبان خیزد

خط سبزی که ز پشت لب جانان خیزد
رگ ابری است که از چشمه حیوان خیزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.