هوش مصنوعی: این شعر عرفانی و فلسفی از صائب تبریزی، به موضوعاتی مانند عشق الهی، درویشی، آزادگی، و ناپایداری دنیا می‌پردازد. شاعر با استفاده از استعاره‌ها و تصاویر زیبا، مفاهیم عمیق عرفانی را بیان می‌کند و بر بی‌اعتباری دنیا و ارزش‌های ظاهری تأکید دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان ادبی بالا نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک دارد.

غزل شمارهٔ ۳۴۱۴

محو دیدار تو راحت ز الم نشناسد
صورت خوب و بد آیینه ز هم نشناسد

سنگ میزان برهمن شود آن روز تمام
که به هر سنگ رسد کم ز صنم نشناسد

اوست بینا که اگر خاک دهندش به بها
سرمه از خود شکنی سازد و کم نشناسد

نشأه باده توحید بر آن رند حلال
که بط باده کم از مرغ حرم نشناسد

از تو آن روز شود سلطنت روی زمین
که ترا راهرو از نقش قدم نشناسد

هر که را از سر آزاده دهد افسر، فقر
رتبه خاک کم از مسند جم نشناسد

خاک در دست کسی زر شود از درویشان
که شود خاک و در اهل کرم نشناسد

هر که افسانه چشم تو کند در خوابش
بستر عافیت از تیغ دو دم نشناسد

چون ترا فرق ز یوسف کند آن کوته بین؟
که سر کوی تو از باغ ارم نشناسد

پیش جمعی که تمامند به میزان خرد
صیرفی اوست که دینار و درم نشناسد

عام می بود اگر درد سخن، می بایست
که کسی نبض سخن به ز قلم نشناسد

فارغ از پوست بود هر که رسیده است به مغز
چه عجب عاشق اگر دیر و حرم نشناسد؟

چون ز آغاز به انجام رسد نامه من؟
در مقامی که سر از پای قلم نشناسد

ملک حیرت ز حوادث نشود زیر و زبر
چه عجب صائب اگر شادی و غم نشناسد؟
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.