۲۹۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۳۹

ما را مَسَلَّم آمد، هم عیش و هم عروسی
شادیِّ هر مُسلمان، کوریِّ هر فُسوسی

هر روز خُطبهٔ نو، هر شامْ گِردکی نو
هر دَمْ نِثارِ گوهر، نی قَبْضهٔ فُلوسی

عشقی‌‌‌ست سَختْ زیبا، فقری‌‌‌ست پایْ بَرجا
بر آسْمانْ نَهی پا، گَر دستِ این دو بوسی

جانی‌‌‌ست چون چراغی، در زیرِ طَشْتِ قالَب
کآرَد به پیشِ نورش، خورشیدْ چاپلوسی

صد گونه رَخْت دارد، صد تَخت و بَخت دارد
تَختَش زِ رَفْعَت آمد، نی تَختِ آبْنوسی

رَختَش زِ نورِ مُطْلَق، در تخته جامهٔ حَق
نی بارگیرِ سیسی، نی جامه‌‌هایِ سوسی

از ذوقِ آتشِ دل، وَزْ سوزشِ خوشِ دل
آتش پَرَست گشتم، امّا نِیَم جوسی

روزی دو هَمرَه آمد جانِ غریب با تَن
چون مُرغُزیّ و رازی، چون مَغْربیّ و طوسی

پَرویزَن است عالَم، ما هَمچو آرْد در وِیْ
گَر بُگْذری تو صافی، وَرْ نَگْذری سَبوسی

هر روز بر دُکان‌ها، بازارِ این خَسان بین
ای خامْ پیشِ ما آ، کَتّانِ ماست روسی

بِشْکَن سَبویِ قالَب، ساغَر سِتان لَبالَب
تا چند کاسه لیسی؟ تا کِی زَبونِ لوسی؟

دستور می‌دهی تا گویم تمام این را
تا شرق و غرب گیرد، اِقْبالِ بی‌نُحوسی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.