۲۲۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۴۳۵

ساقی بزم اگر آن دلبر رعنا باشد
دور اول همه را نشأه دوبالا باشد

از هوای شب آدینه مجو صافدلی
درد می در قدح آخر مینا باشد

دور ازان بزم شرابی به قدح می ریزم
که کبابش همه از سینه عنقا باشد

داغ این است که در سینه من پهن شده است
لاله آن نیست که در دامن صحرا باشد

داغ اغیار به صد کان نمک شور نشد
داغ ما نیست نمک خورده سودا باشد

چون کشم با لب او باده پنهان صائب
رشک بر چشم حباب است اگر وا باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.