هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که به ستایش زیبایی و جلال الهی و تأثیر آن بر جهان و انسان‌ها می‌پردازد. شاعر از عشق و جذبه‌های معنوی سخن می‌گوید و تأکید می‌کند که تابش نور الهی باعث ایجاد حیرت و زیبایی در جهان می‌شود. همچنین، به نقش عشق در رسیدن به کمال و شناخت حقیقت اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات و مفاهیم عرفانی دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۹۴۱

ای گوهرِ خدایی، آیینهٔ مَعانی
هر دَم زِ تاب رویَت، بر عَرشْ اَرمَغانی

عَرش از خدایْ پُرسَد کین تابِ کیست بر من؟
فَرمایَدَش زِ غَیرت کین تاب را ندانی

از غَیرتِ الهی، درعَرش حیرت اُفْتَد
زیرا زِ غَیرت آمد، پیغامِ لَنْ تَرانی

زان تاب اگر شُعاعی بر آسْمان رَسیدی
از آسْمان نِمودی، صد ماهِ آسْمانی

اَنْدَر جَمالِ هر مَهْ، لُطفِ اَزَل نِمودی
هر عاشقی بِدیدی، مَقصودهایِ جانی

در راهْ رَهْ رُوان را، رنج و طَلَب نبودی
خوفِ فَنا نبودی، اَنْدَر جهانِ فانی

یک بار دَردَمیدی، تا جان گرفت قالَب
دَردَمْ تو بارِ دیگر، تا جان شود عِیانی

از یک شُعاعِ رویَت، چون لامَکانْ مکان شُد
هم بَرقِ تو رَساند او را به لامَکانی

انگشتریِّ لَعْلَت، بر نَقْد عَرضه فرما
تا نَعْره‌ها بَرآیَد از لَعْل‌‌هایِ کانی

یک جام مان بِدادی، تا رَخْت‌ها گِرو شُد
جامی دِگَر ازان میْ هم چاره کُن، تو دانی

جانی رَسید ما را از شَمسِ حَقِّ تبریز
کان جان هَمی‌نِمایَد، در غَیبْ دِلْسِتانی
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.