هوش مصنوعی: این متن به بیان عشق و فنا در عشق می‌پردازد. شاعر از عشق به عنوان نیرویی قدرتمند و فراگیر سخن می‌گوید که همه چیز را در بر می‌گیرد و انسان را به فنا می‌رساند. او از عشق به عنوان تنها حقیقت و معنا در زندگی یاد می‌کند و از هر آنچه که غیر از عشق است، بی‌خبری می‌گوید. شاعر همچنین از درد و رنج عشق سخن می‌گوید و از این که عشق او را به جایی رسانده که دیگر اثری از خودش باقی نمانده است.
رده سنی: 18+ این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فنا در عشق و درد و رنج ناشی از آن ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد یا باعث سردرگمی آن‌ها شود.

غزل شمارهٔ ۲۹۴۲

اَنْدَر مَصافْ ما را در پیشِ رو سِپَر نی
وَنْدَر سَماعْ ما را از نای و دَفْ خَبَر نی

ما خود فَنایِ عشقَش، ما خاکِ پایِ عشقَش
عشقیم تویْ بَر تو، عشقیم کُل، دِگَر نی

خود را چو دَرنَوردیم، ما جُمله عشقْ گَردیم
سُرمه چو سوده گَردد، جُز مایهٔ نَظَر نی

هر جسمْ کو عَرَض شُد، جان و دلِ غَرَض شُد
بُگْداز، کَزْ مَرَض‌ها زَافْسُردگی بَتَر نی

از حِرصِ آن گُدازِش، وَزْ عشقِ آن نوازش
باری جِگَر دَرونَم خون شُد مرا جِگَر نی

صدپاره شُد دلِ من، وآواره شُد دلِ من
امروز اگر بِجویی، در من زِ دلْ اثر نی

در قُرصِ مَهْ نِگَه کُن، هر روز می‌گُدازد
تا در مُحاق گویی، کَنْدَر فَلَک قَمَر نی

لاغَرتَریِّ آن مَهْ، از قُربِ شَمس باشد
در بُعدْ زَفت باشد، لیکِش چُنان هُنر نی

شاها زِ بَهرِ جان‌ها، زُهره فرست مُطرب
کُفْوِ سَماعِ جان‌ها، این نای و دَفِّ تَر نی

نی نی که زُهره چِبْوَد؟ چون شَمسْ عاجز آمد
دَرخورْدِ این حَراره، در هیچ چَنگ و خَور نی
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.