۲۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۴۵۳

داغ هر لاله که بر سینه هامون باشد
مهری از محضر رسوایی مجنون باشد

دورگردی نشود مانع یکتایی دل
قطره در ابر همان در دل جیحون باشد

ناز گرداند ورق، حسن به انصاف آمد
یارب آن خط دلاویز چه مضمون باشد

گرچه دست ستم خار بلند افتاده است
کوته از دامن عریانی مجنون باشد

خوشدلی نیست درین دایره گوژ و کبود
وقت آن خوش که ازین دایره بیرون باشد

گرچه رنگین به نظر جلوه کند عالم خاک
نیک چون در نگری یک دل پرخون باشد

کیست با او طرف بحث تواند گشتن؟
هرکه را پشت به خم همچو فلاطون باشد

آنچه از چرخ به ارباب سخن می گذرد
جای رحم است بر آن سرو که موزون باشد

شکوه از داغ ندارد جگر ما صائب
جغد در گوشه ویرانه همایون باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.