هوش مصنوعی: شاعر در این متن از سادگی و قناعت خود می‌گوید و بیان می‌کند که به مال و ثروت دنیا وابسته نیست. او خود را مانند گل یا باغی پرزرق و برق نمی‌داند، بلکه ساده‌زیستی و قناعت را ترجیح می‌دهد. همچنین، از اهمیت کمک به دیگران و عواقب دنیوی و اخروی اعمال سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از واژگان و مضامین ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۳۴۵۶

نیستم گل که مرا برگ نثاری باشد
تحفه سوختگان مشت شراری باشد

باغ من دامن دشت است و حصارم سر کوه
من نه آنم که مرا باغ و حصاری باشد

غنچه آبله ام، برگ قناعت دارم
روزی من ز دو عالم سر خاری باشد

تیره روزان جهان را به چراغی دریاب
تا پس از مرگ ترا شمع مزاری باشد

گل داغی که ازو سینه ندزدی امروز
در شبستان کفن لاله عذاری باشد

خس و خاری که ز راه دگران برداری
در دل خاک ترا باغ و بهاری باشد

به شمار نفس افتاد ترا کار و ز حرص
هر سر موی تو مشغول به کاری باشد

زنده در گور کند حشر مکافات ترا
بر دل موری اگر از تو غباری باشد

عشق بیهوده سر تربیت او دارد
صائب آن نیست که شایسته کاری باشد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.