۲۲۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۴۶۴

دل پیران کهنسال غمین می باشد
قامت خم شده را داغ نگین می باشد

در دل هرکه بود خرده رازی مستور
همچو دریای گهر تلخ جبین می باشد

از لب ساغر می راز تراوش نکند
ساکن کوی خرابات امین می باشد

یاد رخسار تو هم آتش بی زنهارست
رتبه حسن گلوسوز همین می باشد

خال در کنج لب و گوشه چشم است مقیم
دزد پیوسته طلبکار کمین می باشد

دهن خویش مکن باز به دریا صائب
که غذای صدف از در ثمین می باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.