۲۲۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۴۷۸

دلش از گریه من رنگ نمی گرداند
کوه را سیل گرانسنگ نمی گرداند

بس که ویرانه ام از گرد علایق پاک است
سیل در خانه من رنگ نمی گرداند

غم عالم چه کند با دل خوش مشرب من؟
عکس بر آینه جا تنگ نمی گرداند

گرچه مضراب من از ناخن الماس بود
ساز من پرده آهنگ نمی گرداند

مگر از خط دل سخت تو ملایم گردد
ورنه سیلاب من این سنگ نمی گرداند

جگر خاک ز تیغ تو بدخشان گردید
دل سنگ تو همان رنگ نمی گرداند

روشنی آینه را می کند از جوهر پاک
حسن رو از خط شبرنگ نمی گرداند

دل سنگین ترا گریه ام از جا نبرد
زور سیلاب من این سنگ نمی گرداند

انقلاب و دل سودازده من، هیهات
چهره سوختگان رنگ نمی گرداند

نیست از ذره من بر دل گردون باری
مرکز این دایره را تنگ نمی گرداند

از حضر آنقدر آزار کشیدم صائب
که سفر خلق مرا تنگ نمی گرداند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.