هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی به بیان ناپایداری دنیا، بی‌سر و سامی انسان‌ها در برابر حوادث زندگی، و ناامیدی از وضعیت موجود می‌پردازد. شاعر از بی‌شرمی مردم، ناامیدی، و دردهای روحی سخن می‌گوید و به دنبال آرامش و امید می‌گردد. در نهایت، او از کم‌بودن سخنوران راستین در زمانه خود شکایت دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی، ناامیدی و انتقادهای اجتماعی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال نامفهوم یا سنگین باشد. درک این شعر نیاز به تجربه و شناخت بیشتری از زندگی و ادبیات دارد.

غزل شمارهٔ ۳۴۹۴

کیستند اهل جهان، بی سر و سامانی چند
در ره سیل حوادث، ده ویرانی چند

چرخ کز خون شفق چهره خود دارد سرخ
چه سرانجام دهد کار پریشانی چند؟

زین گلستان که چو گل خیمه در آنجا زده ای
چیست در دست تو جز چاک گریبانی چند؟

دو سه روزی است تماشای گلستان جهان
در دل خود برسانید گلستانی چند

نیست از مردم بی شرم عجب پرده دری
پوشش امید چه دارید ز عریانی چند؟

دل سیه شد ز پریشان سخنان، صبح کجاست؟
تا بگیرد سر این شمع پریشانی چند؟

داغ دیگر به دل از لاله ستانم افزود
چه تراوش کند از سینه سوزانی چند؟

آن که بر آتش ما آب نصیحت می ریخت
کاش می زد به دل سوخته، دامانی چند

چه کنم آه که هر لحظه برون می آرد
عرق شرم تو از پرده نگهبانی چند

شد ز یک صبح قیامت همه عالم پرشور
چه کند دل به شکر خنده پنهانی چند؟

وقت آن راهروی خوش که چو دریای سراب
دارد از موجه خود سلسله جنبانی چند

رهروان تو چه پروای علایق دارند؟
چه کند خار به این برزده دامانی چند

نبرد آینه از آینه هرگز زنگار
چه دهی حیرت خود عرض به حیرانی چند؟

صائب از قحط سخندان همه کس موزون است
کاش می بود درین عهد سخندانی چند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.