۲۵۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۰۶

تا تو بی پرده شدی لاله رخان خوار شدند
همه گلهای چمن در پس دیوار شدند

ای بسا خیره نگاهان که به یک چشم زدن
چون شرر محو در آن شعله دیدار شدند

پرده بردار که از شوق تماشای رخت
در و دیوار جهان آینه رخسار شدند

این چه قدست که تا سایه به گلزار افکند
سروها در بغل رخنه دیوار شدند

تا لوای خط مشکین ترا وا کردند
سرکشان چون علم زلف نگونسار شدند

هیچ کس نیست که داند به چه کار آمده است
بس که مردم ز تماشای تو از کار شدند

کار موقوف به وقت است که اشجار چمن
به نسیمی همه از برگ سبکبار شدند

مرگ را تلخ کند عمر چو شیرین گذرد
جای شکر است که افلاک ستمکار شدند

یارب ای عشق گرانمایه چه اکسیری تو
که همه بیجگران از تو جگردار شدند

مهر زن بر لب دعوی که بسا چون منصور
از تهی مغزی خود تاج سردار شدند

رشته عمر به مقراض دو لب قطع شود
بیشتر خلق جهان در سر گفتار شدند

صائب این آن غزل مرشد روم است که گفت
عید بگذشت و همه خلق پی کار شدند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.