۲۰۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۴۰

چرخ هرچند دل اهل هنر را شکند
چون خریدار که رسم است گهر را شکند

کاسه و کوزه افلاک، شکستن دارد
چند بیهوده دل اهل هنر را شکند

چه کمی چشم من از ابر بهاران دارد؟
چون ز مژگان به میان دامن تر را شکند

ای گل ابر، من تشنه جگر را دریاب
به دمی آب که صفرای جگر را شکند

دست بر صاف ضمیران نبود لغزش را
لرزه موج کجا آب گهر را شکند؟

آب رونق به رخ کار پدر می آرد
صائب آن نیست که بازار پدر را شکند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.