هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق الهی و رابطهی عاشقانه با معشوق حقیقی سخن میگوید. شاعر از جدایی و رنج عاشقانه، لطف و رحمت معشوق، و تأثیرات عمیق عشق بر جان و دل عاشقان میسراید. همچنین، به مفاهیمی مانند فداکاری، تسلیم، و بیخودی در راه عشق اشاره میکند.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عشق الهی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند بیخودی و تسلیم ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
غزل شمارهٔ ۲۹۵۰
ای آن کِه جانِ ما را در گُلْشِکَر کَشیدی
چون جان و دل بِبُردی، خود را تو درکَشیدی
ما را چو سایه دیدی، از پایْ دَرفُتاده
جانا چو سَروِ سَرکَش، از سایه سَر کَشیدی
چون سیلْ در کُهِستان، ما سو به سو دَوانه
اَنْدَر پِیاَت، تو خیمه سویِ دِگَر کَشیدی
تو آن مَهی که هر کو، آمد به خَرمَنِ تو
مانندِ آفتابَش، در کانِ زَر کَشیدی
کُشتی زِرَشکْ ما را، باری چو اشکْ ما را
از چَشمِ خود مَیَفکَن، چون در نَظَر کَشیدی
بر عاشقَت زِ صد سو، از خَلْق زَخْم آید
از لُطف و رَحْمَتِ خود، پیشَش سِپَر کَشیدی
یک قوم را به حیلَت، بَستی به بَندِ زَرّین
یک قوم را به حُجَّت، اَنْدَر سَفَر کَشیدی
آوَه که شُد فُضولی، در خونِ چند گولی
رَحْمی بِکُن بر آن کِش در شور و شَر کَشیدی
از چَشمِ عاشقانَت، شبْ خواب شُد رَمیده
زیرا که بیدِلان را وَقتِ سَحَر کَشیدی
ای عشق دل نداری، تا که دِلَت بِسوزُد
خودْ جُمله دلْ تو داری، دل را تو بَرکَشیدی
بس کُن که نُقلِ عیسی، از بیخودیّ و مَستی
در آخُرِ سُتوران، در پیشِ خَر کَشیدی
چون جان و دل بِبُردی، خود را تو درکَشیدی
ما را چو سایه دیدی، از پایْ دَرفُتاده
جانا چو سَروِ سَرکَش، از سایه سَر کَشیدی
چون سیلْ در کُهِستان، ما سو به سو دَوانه
اَنْدَر پِیاَت، تو خیمه سویِ دِگَر کَشیدی
تو آن مَهی که هر کو، آمد به خَرمَنِ تو
مانندِ آفتابَش، در کانِ زَر کَشیدی
کُشتی زِرَشکْ ما را، باری چو اشکْ ما را
از چَشمِ خود مَیَفکَن، چون در نَظَر کَشیدی
بر عاشقَت زِ صد سو، از خَلْق زَخْم آید
از لُطف و رَحْمَتِ خود، پیشَش سِپَر کَشیدی
یک قوم را به حیلَت، بَستی به بَندِ زَرّین
یک قوم را به حُجَّت، اَنْدَر سَفَر کَشیدی
آوَه که شُد فُضولی، در خونِ چند گولی
رَحْمی بِکُن بر آن کِش در شور و شَر کَشیدی
از چَشمِ عاشقانَت، شبْ خواب شُد رَمیده
زیرا که بیدِلان را وَقتِ سَحَر کَشیدی
ای عشق دل نداری، تا که دِلَت بِسوزُد
خودْ جُمله دلْ تو داری، دل را تو بَرکَشیدی
بس کُن که نُقلِ عیسی، از بیخودیّ و مَستی
در آخُرِ سُتوران، در پیشِ خَر کَشیدی
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.