۲۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۵۴

بنده حسن خداداد شوم همچو کلیم
آتش داغ من از مجمره طور بود

چاک در پرده زنبوری انگور افکند
شیوه دختر رز نیست که مستور بود

عیش بی غم نتوان یافت به عالم صائب
نیش زنبور نهان در دل انگور بود

دار هر چند به ظاهر ز ثمر عور بود
ثمر پیشرس او سر منصور بود

بهتر از دیدن سیمای گرانجانان است
بندبند من اگر در ته ساطور بود

خلوت خویش اگر بیضه عنقا سازم
گوشم از جوش سخن خانه زنبور بود

چون نسیم سحر از بس که سبک می گذرم
پای من دست حمایت به سر مور بود

شور عالم همه از پسته لب بسته توست
ورنه در ساغر محشر چه قدر شور بود؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۵۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.