۲۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۸۵

کل به خون غوطه خورد جزو چو افگار شود
دایه پرهیز کند طفل چو بیمار شود

باده گر آب حیات است به اندازه خوش است
خون چو بسیار شود نشتر آزار شود

از پریشان نظری بس که دلم مجروح است
زنگ بر آینه ام مرهم زنگار شود

هرکجا پرده ز روی تو فتد، بر شبنم
دامن لاله و گل بستر بیمار شود

دست در دامن مطلب همه جا سیر کند
هرکه در راه طلب قافله سالار شود

عندلیبان نفس بیهده ای می سوزند
این نه کاری است که از پیش به گفتار شود

کار چون راست به تدبیر نیاید صائب
می برم رشک بر آن دست که از کار شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.