۲۲۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۹۲

گل بی خار درین غمکده کم سبز شود
دست در گردن هم شادی و غم سبز شود

حاصل ما دل پاره است، چنین می باشد
سرزمینی که به شورابه غم سبز شود

طی شد ایام برومندی ما در سختی
همچو آن دانه که در زیر قدم سبز شود

اگر از تشنه لبی آب شود دانه دل
به ازان است که از ابر کرم سبز شود

نیست غیر از دل خرسند درین خارستان
کف خاکی که در او باغ ارم سبز شود

تا بود ریشه قارون به زمین، هیهات است
که درین باغ نهالی ز کرم سبز شود

گر براندازی ازان روی عرقناک نقاب
سر بسر ریگ بیابان عدم سبز شود

می توان بخت برومند به خون خوردن یافت
که ز میرابی شمشیر، علم سبز شود

آنقدر در حرم از شوق تو اشک افشانم
که چو طوطی پر مرغان حرم سبز شود

گر چنین عشق تو بر سنگدلان زور آرد
سبحه برهمن از اشک صنم سبز شود

بگسل از صحبت این همسفران تا چون خضر
هرکجا پای نهی جای قدم سبز شود

از سخنهای تو صائب که ازو آب چکد
عجبی نیست اگر لوح و قلم سبز شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.