۲۸۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۹۶

حرص را تشنگی افزون به زر و مال شود
چشم آیینه کجا سیر ز تمثال شود؟

بهره خواجه ز اسباب به جز محنت نیست
عرق از بار گران قسمت حمال شود

تا نمیرد، ز تردد نکشد پای حریص
راحت مور در آن است که پامال شود

می دود بس که پی خرمن مردم چشمت
پوست وقت است بر اندام تو غربال شود

چون شب تار به یک روز سیه می سازی
گر ترا روی زمین نامه اعمال شود

به شکستی که ز دوران رسد آزرده مباش
که قفس چون شکند شهپر اقبال شود

مصلحت نیست ز شیرین سخنان خاموشی
زنگ آیینه بود طوطی اگر لال شود

طلب دل مکن از زلف که سر می بازد
دزد را هرکه شب تار به دنبال شود

صائب از چرخ همین کام تمنا دارد
که سرش در قدم سرو تو پامال شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۹۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.