۲۱۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶۱۴

دل ما سلطنت فقر به سامان ندهد
ده ویرانه ما باج به سلطان ندهد

در ریاضی که دل سوخته من باشد
باغبان آب به گلهای گلستان ندهد

نشود رتبه خردان به بزرگان معلوم
مور را مسند اگر دست سلیمان ندهد

هرکه را دل سیه از منت احسان شده است
جگر تشنه به سرچشمه حیوان ندهد

رهنوردی که به منزل نظرش افتاده است
خار را فرصت گیرایی دامان ندهد

طمع رزق ز افلاک ز کوته نظری است
دست در کاسه خود سفله به مهمان ندهد

جان فداساز که صیاد درین قربانگاه
تا بود جان، به کسی دیده حیران ندهد

دل آزاده درین باغ ندارد صائب
هرکه چون گل سر خود با لب خندان ندهد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.