۱۹۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶۱۶

بس که در سینه من تیر پی تیر آید
نفس از دل چو کشم ناله زنجیر آید

رشته طول امل را نتوان پیمودن
قصه شوق محال است به تقریر آید

هیچ کس راه به سررشته تقدیر نبرد
چون سر زلف تو دردست به تدبیر آید؟

دل رم کرده ما را به نگاهی دریاب
این نه صیدی است که دایم به سر تیر آید

رزق چون زود دهد دست بهم، زود رود
نکنم شکوه اگر روزی من دیر آید

صائب از کاهکشان فلک اندیشه مکن
نیست چون جوهر مردی چه ز شمشیر آید؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.