۱۷۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶۲۸

کلکم از سیر بدخشان سخن می آید
سرخ رو از سر میدان سخن می آید

شور غیرت به نمکدان مسیح افکندن
از شکر خنده پنهان سخن می آید

تیر از جوشن الماس ترازو کردن
از کمین جنبش مژگان سخن می آید

سبزی بخت به طاوس دهد راه آورد
طوطیی کز شکرستان سخن می آید

جوی شیری که سفیدست ازو روی بهشت
از سیه چشمه پستان سخن می آید

همه جا دست بدستش به سر کلک برند
هر متاعی که ز یونان سخن می آید

هر نسیمی که گشاید گره از کار دلی
می توان یافت ز بستان سخن می آید

باطن اهل سخن تیغ به کف استاده است
تا که گستاخ به میدان سخن می آید؟

چه شکنها که ز سرپنجه ارباب سخن
به سر زلف پریشان سخن می آید

صبر کن بر ستم چرخ دو روزی صائب
نوبت قافیه سنجان سخن می آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.