۳۹۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۶۰

رَقصان شو ای قُراضه کَزْ اصلِ اصلِ کانی
جویایِ هر چه هستی، می‌دان که عینِ آنی

خورشیدْ رو نِمایَد، وَزْ ذَرّه رَقص خواهد
آن بِهْ که رَقص آری، دامَن هَمی‌کَشانی

روزی کِنار گیری ای ذَرّه آفتابی
سَر بر بَرَش نَهاده، این نُکته را بِدانی

پیش آرَدَت شرابی کِی ذَرّه دَرکَش این را
خوردیّ و مَحو گشتی، در آفتابِ جانی

شُد ذَرّه آفتابی، از خوردنِ شرابی
در دولتِ تَجَلّی، از طَعْنِ لَنْ تَرانی

ما میوه‌هایِ خامیم، در تابِ آفتابَت
رَقصی کنیم رَقصی، زیرا تو می‌پَزانی

اَحْسَنْت ای پَزیدن، شاباشْ ای مَزیدن
از آفتابِ جانی، کو را نبود ثانی

مَخْدومْ شَمسِ دینم، شاهَنْشَهی زِ تبریز
تَسلیمِ توست جان‌ها، ای جان و دل تو دانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.