۲۱۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶۴۲

بس که بیماری عشقم به رگ جان پیچید
ساعدم رشته بر انگشت طبیبان پیچید

پیش ازین بحر به دل عقده گرداب نداشت
درد از گریه من در دل عمان پیچید

خار در دامن آتش نتواند آویخت
چون به کف دامن من خار مغیلان پیچید؟

غیر مژگان که شود مانع اشکم، که دگر
دامن بحر به سر پنجه مرجان پیچید؟

کلکش از معنی باریک چو نالی شده است
بس که صائب به سخنهای پریشان پیچید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.