هوش مصنوعی:
این شعر به موضوعاتی مانند عشق، جستجوی معنوی، ناآگاهی انسان از سرنوشت خود، طمع و رضایت، و انتقاد از انسانهای مادیگرا میپردازد. شاعر از تضادهای درونی انسان، مانند میل به جاودانگی در مقابل ناآگاهی از وضع زمانه، و طلب شادی از دیگران در حالی که خود به سادگی میتواند آن را بیابد، سخن میگوید.
رده سنی:
18+
مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی موجود در شعر، نیازمند درک و تجربهی کافی از زندگی است که معمولاً در سنین بالاتر حاصل میشود. همچنین، برخی از اشارات انتقادی و نمادین ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
غزل شمارهٔ ۳۶۷۱
نه موج از دل دریا کرانه می طلبد
که بهر محو شدن تازیانه می طلبد
منم که بیخبرم در سفر ز منزل خویش
و گرنه تیر هوایی نشانه می طلبد
گهر صدف طلبد، تیغ آبدار نیام
دل دو نیم ز خلق آن یگانه می طلبد
ز آستانه دل یافت هرچه هرکس یافت
خوش آن که حاجت ازین آستانه می طلبد
بس است از رگ جان تازیانه سفرش
دلی که بهر رمیدن بهانه می طلبد
چه ساده است توانگر که با سیاه دلی
صفای وقت ز آیینه خانه می طلبد
به خاک غوطه چو قارون زد از گرانی خواب
هنوز خواجه غافل فسانه می طلبد
ز ناگواری وضع زمانه بیخبرست
کسی که زندگی جاودانه می طلبد
اگرچه عشق بود بی نیاز از زر و سیم
همان ز چهره زرین خزانه می طلبد
ز شوره زار تمنای زعفران دارد
ز من کسی که دل شادمانه می طلبد
شکسته باد پر و بال آن گران پرواز
که با گشاد قفس آب و دانه می طلبد
به عیب خود نبرد بی دلیل، نادان راه
که طفل از دگران راه خانه می طلبد
به عیب خود نبرد بی دلیل، نادان راه
که طفل از دگران راه خانه می طلبد
کسی که چشم سعادت ز اختران دارد
ز تنگ چشمی، از مور دانه می طلبد
خوش است سلسله جنبان جستجو صائب
ز موج، ریگ روان تازیانه می طلبد
که بهر محو شدن تازیانه می طلبد
منم که بیخبرم در سفر ز منزل خویش
و گرنه تیر هوایی نشانه می طلبد
گهر صدف طلبد، تیغ آبدار نیام
دل دو نیم ز خلق آن یگانه می طلبد
ز آستانه دل یافت هرچه هرکس یافت
خوش آن که حاجت ازین آستانه می طلبد
بس است از رگ جان تازیانه سفرش
دلی که بهر رمیدن بهانه می طلبد
چه ساده است توانگر که با سیاه دلی
صفای وقت ز آیینه خانه می طلبد
به خاک غوطه چو قارون زد از گرانی خواب
هنوز خواجه غافل فسانه می طلبد
ز ناگواری وضع زمانه بیخبرست
کسی که زندگی جاودانه می طلبد
اگرچه عشق بود بی نیاز از زر و سیم
همان ز چهره زرین خزانه می طلبد
ز شوره زار تمنای زعفران دارد
ز من کسی که دل شادمانه می طلبد
شکسته باد پر و بال آن گران پرواز
که با گشاد قفس آب و دانه می طلبد
به عیب خود نبرد بی دلیل، نادان راه
که طفل از دگران راه خانه می طلبد
به عیب خود نبرد بی دلیل، نادان راه
که طفل از دگران راه خانه می طلبد
کسی که چشم سعادت ز اختران دارد
ز تنگ چشمی، از مور دانه می طلبد
خوش است سلسله جنبان جستجو صائب
ز موج، ریگ روان تازیانه می طلبد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.