۲۰۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۷۰۸

زبان شکوه ما لعل یار می بندد
لب پیاله دهان خمار می بندد

ز جوش باده خم از جای خویشتن نرود
جنون چه طرف ازین خاکسار می بندد؟

غبار خاطر من آنقدر گران خیزست
که ره به جلوه سیل بهار می بندد

به من عداوت این چرخ نیلگون غلط است
کدام آینه طرف از غبار می بندد؟

به این امید که در دامن تو آویزد
نسیم پیرهن از مصر بار می بندد

اگر نه روی تو آیینه را دهد پرداز
دگر که آب درین جویبار می بندد؟

کلید آه ترا جوهری اگر باشد
که بر رخ تو در این حصار می بندد؟

به دست، کار جهان را تمام نتوان کرد
جهان ازوست که همت به کار می بندد

جواب آن غزل بلبل نشابورست
که رنگ لاله و گل برقرار می بندد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.