۱۹۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۷۵۰

سیه دل از غم دنیا خطر نمی دارد
که خون مرده غم نیشتر نمی دارد

ز انقلاب جهان فارغند بی مغزان
کف از تلاطم دریا خطر نمی دارد

به قدر تلخی محنت بود حلاوت عیش
نیی که بند ندارد شکر نمی دارد

صفای سینه ز اهل نفاق چشم مدار
شب سیاه درونان سحر نمی دارد

یکی است در دل ما سوز داغ کهنه و نو
درین چمن رگ خامی ثمر نمی دارد

ز گل شکایت بلبل دلیل خامیهاست
که هرچه سوخته گردد شرر نمی دارد

بود عزیز نظرها کسی که چون نرگس
ز پشت پای ادب چشم بر نمی دارد

درین ریاض زمین گیر خواریم صائب
که مهر را کسی از خاک بر نمی دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.