۲۰۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۷۵۲

درین بهار به گلزار رفتنی دارد
به پای بوی گل از خود گذشتنی دارد

کنون که نرگس شهلا گشود چشم از خواب
به چشم روشنی باغ رفتنی دارد

ز نوبهار برومند گردد امیدش
به توبه هرکه امید شکستنی دارد

ز برگریز خزان، بلبلی است فارغبال
که زیر بال و پر خویش گلشنی دارد

به چار موجه وحشت فتد ز یاد بهشت
ز گوشه دل خود هر که مأمنی دارد

مرا به گوهر شب تاب رشک می آید
که در چراغ خود از آب روغنی دارد

ز بس که چشم من از چشم شور ترسیده است
به خانه ای ننهد پا که روزنی دارد

برون ز اطلس گردون نمی رود صائب
علاقه هرکه چو عیسی به سوزنی دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.