۲۴۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۷۵۷

چگونه جان ز تنم هجر سینه تاب برد؟
من آن نیم که مرا در فراق خواب برد

ز روی کاتب اعمال شرم کن، تا کی
به نامه عملت حرف خورد و خواب برد؟

زمان دولت تر دامنان سبکسیرست
کسی چه شکوه شبنم به آفتاب برد؟

من و جدایی ازان آستان، خدا نکند!
مگر ز بزم تو بیرون مرا شراب برد

بغیر آه نداریم سینه پردازی
غبار تفرقه جغد از دل خراب برد

فتاده است مرا کار با خودآرایی
کز آب آینه، از چشم، گرد خواب برد

کجاست قاصد از سرگذشته ای صائب؟
کز این غبار سجودی به آن جناب برد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.