هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از عشق و فراق معشوق خود سخن میگوید. او از درد هجران و جدایی مینالد و از معشوق خود سوالاتی میپرسد که نشاندهندهی عمق احساسات و عشق اوست. شاعر همچنین به زیبایی و جمال معشوق اشاره میکند و از تأثیرات این عشق بر خودش صحبت میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد تا بتوان آن را به درستی درک کرد.
غزل شمارهٔ ۲۹۷۲
ای آن کِه مر مرا تو بِهْ از جان و دیدهیی
در جانِ من هر آنچه ندیدم، تو دیدهیی
بُگْزیدهاَم زِ هَجْرِ تو تابوتِ آتشین
آری، به حَقِّ آن کِه مرا تو گُزیدهیی
گَر از بُریده خون چَکَد، اینک زِ چَشمِ من
خون میچَکَد، که بیسَبَب از من بُریدهیی
از چَشمِ من بِپُرس چرا چَشمه گشتهیی؟
وَزْ قَدِّ من بِپُرس که از کِی خَمیدهیی؟
از جانِ من بِپُرس که با کفشِ آهنین
اَنْدَر رَهِ فِراق، کُجاها رَسیدهیی؟
این هم بِپُرس ازو که تو در حُسن و در جَمال
مانندِ او زِ هیچ زبانی شنیدهیی؟
این هم بگو که گَر رُخِ او آفتاب نیست
چون ابرِ پاره پاره زِ هم چون دَریدهیی؟
پیداست در دَمِ تو که از نافِ مُشک خاست
کَنْدَر کدام سَبزه و صَحرا چَریدهیی؟
آنی که دیدهیی تو دِلا آسْمانییی
زیرا زِ دِلْبَرانِ زمینی رَمیدهیی
دانم که دیدهیی تو بدین چَشم، یوسُفی
تا تو تُرَنج و دستْ زِ مَستی بُریدهیی
تبریز و شَمسِ دین و دِگَرها بَهانههاست
کَزْ وِیْ دو کَوْن را تو خَطی دَرکَشیدهیی
در جانِ من هر آنچه ندیدم، تو دیدهیی
بُگْزیدهاَم زِ هَجْرِ تو تابوتِ آتشین
آری، به حَقِّ آن کِه مرا تو گُزیدهیی
گَر از بُریده خون چَکَد، اینک زِ چَشمِ من
خون میچَکَد، که بیسَبَب از من بُریدهیی
از چَشمِ من بِپُرس چرا چَشمه گشتهیی؟
وَزْ قَدِّ من بِپُرس که از کِی خَمیدهیی؟
از جانِ من بِپُرس که با کفشِ آهنین
اَنْدَر رَهِ فِراق، کُجاها رَسیدهیی؟
این هم بِپُرس ازو که تو در حُسن و در جَمال
مانندِ او زِ هیچ زبانی شنیدهیی؟
این هم بگو که گَر رُخِ او آفتاب نیست
چون ابرِ پاره پاره زِ هم چون دَریدهیی؟
پیداست در دَمِ تو که از نافِ مُشک خاست
کَنْدَر کدام سَبزه و صَحرا چَریدهیی؟
آنی که دیدهیی تو دِلا آسْمانییی
زیرا زِ دِلْبَرانِ زمینی رَمیدهیی
دانم که دیدهیی تو بدین چَشم، یوسُفی
تا تو تُرَنج و دستْ زِ مَستی بُریدهیی
تبریز و شَمسِ دین و دِگَرها بَهانههاست
کَزْ وِیْ دو کَوْن را تو خَطی دَرکَشیدهیی
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.