۱۹۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۷۹۴

ز می مرا تب لرز خمار می گیرد
ز صیقل آینه من غبار می گیرد

من اعتبار ز هرکس گرفتمی زین پیش
کنون ز من همه کس اعتبار می گیرد

ندیده است سیه مستی مرا خورشید
همیشه صبح مرا در خمار می گیرد

بنفشه می دمد از یاسمین اندامت
اگر نسیم ترا در کنار می گیرد

اگر سپند به من جای خویش ننماید
به بزم او که مرا در شمار می گیرد؟

چرا ز خصم کشم انتقام خود صائب؟
چو انتقام مرا روزگار می گیرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.