۱۹۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۸۰۲

چو تیغ او به جبین چین جوهر اندازد
به نیم چشم زدن قحطی سر اندازد

خوش آن که گربه سرش تیغ همچو موج زنند
حباب وار کلاه از طرب براندازد

ز بس که تشنه سرگشتگی است کشتی من
همیشه در دل گرداب لنگر اندازد

مرا مسوز که خواهی کباب شد ای چرخ
سپند شوخ من آتش به مجمر اندازد

نماند آینه ای بی غبار در عالم
غبار خاطر من پرده گر بر اندازد

چو شیر گیر شود می پرست، جا دارد
اگر به دختر رز مهر مادر اندازد

لب پیاله شود غنچه از نهایت شوق
اگر دهان تو عکسی به ساغر اندازد

بغیر خامه گوهرفشان من صائب
که دیده مرغ ز منقار گوهر اندازد؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۰۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.