۲۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۸۰۳

بهار را چمنت مست رنگ و بو سازد
نقاب را رخت آیینه دورو سازد

خوشا کسی که به خون جگر وضو سازد
به اشک سینه خود پاک از آرزو سازد

سبکروی که تواند به آفتاب رسید
چرا چو قطره شبنم به رنگ و بو سازد؟

به جستجو نتوان گرچه ره به حق بردن
خوش آن که هستی خود صرف جستجو سازد

به دوش خود ز عزیزی دهند خلقش جای
به دست کوته خود هرکه چون سبو سازد

ز جیب بحر سبک سر برآورد چو حباب
صدف ز آب گهر گر به آبرو سازد

سرشک سوخته عشق اختیاری نیست
چگونه شمع گره گریه در گلو سازد؟

مکن اعانت ظالم ز ساده لوحیها
که تیغ سنگ فسان را سیاهرو سازد

به آرزوی دل خود کسی رسد صائب
که پاک سینه خود را ز آرزو سازد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۰۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.