۱۹۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۸۳۰

ترا که روی به خلق است از خدا چه رسد؟
به پشت آینه پیداست کز صفا چه رسد

نه زلف شانه کند نه به چشم سرمه کشد
به خود نمی رسد آن شوخ تا به ما چه رسد!

دویدن است ز نعمت نصیب چشم حریص
ز دانه غیر تردد به آسیا چه رسد؟

ز شبنم است مهیا هزار دیده شور
ازین بهار به مرغان بینوا چه رسد؟

ز حرف مردم بیگانه گوش می گیرم
به آشنا و سخنهای آشنا چه رسد

به چشم خیره خورشید آب می گردد
به دیده من ازان آتشین لقا چه رسد؟

ز چشم منتظران تا به مصر یک دام است
ز بوی پیرهن آخر به چشم ما چه رسد؟

ز عشق قسمت زاهد کلام بی مغزی است
بغیر کاه ز خرمن به کهربا چه رسد؟

رساند کسب هوا خانه حباب به آب
به مغز پوچ تو تا صائب از هوا چه رسد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.