۲۹۲ بار خوانده شده
ای دل زِ بامْداد تو بر حالِ دیگری
وَزْ شورِ خویش، در منِ شوریده ننْگَری
بر چهرهٔ نِزارِ تو صَفرایِ دِلْبَریست
تا خود چه دیدهیی، که زِ صَفْراشْ اَصْفَری؟
ای دل چه آتشی؟ که به هر باد بَرجَهی
نی نی دِلا کَزْ آتش و از بادْ بَرتَری
ای دل تو هر چه هستی، دانم که این زمان
خورشیدوار پَردهٔ اَفْلاک میدَری
جانَم فِدات یا رَب، ای دل چه گوهری
نی چَرخْ قیمتِ تو شِناسَد، نه مُشتری
سی سال در پِیِ تو چو مَجنون دویدهام
اَنْدَر جزیرهیی که نه خُشکیست و نی تَری
غافِل بُدَم ازان که تو مَجموعِ هستییی
مشغول بود فکر به ایمان و کافَری
ایمان و کُفر و شُبْهه و تَعطیل، عکسِ توست
هم جَنَّتیّ و دوزخ و هم حوضِ کوثَری
ای دل تو کُلِّ کَوْنی، بیرون زِ هر دو کَوْن
ای جُمله چیزها تو و از چیزها بَری
ای رو و پُشتِ عالَم در رویِ من نِگَر
تا از رُخِ مُزَعْفَرِ من، زَعفَران بَری
طاقَت نَمانْد و این سُخَنم مانْد در دَهان
با صد هزار غَم، که نَهانند چون پَری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
وَزْ شورِ خویش، در منِ شوریده ننْگَری
بر چهرهٔ نِزارِ تو صَفرایِ دِلْبَریست
تا خود چه دیدهیی، که زِ صَفْراشْ اَصْفَری؟
ای دل چه آتشی؟ که به هر باد بَرجَهی
نی نی دِلا کَزْ آتش و از بادْ بَرتَری
ای دل تو هر چه هستی، دانم که این زمان
خورشیدوار پَردهٔ اَفْلاک میدَری
جانَم فِدات یا رَب، ای دل چه گوهری
نی چَرخْ قیمتِ تو شِناسَد، نه مُشتری
سی سال در پِیِ تو چو مَجنون دویدهام
اَنْدَر جزیرهیی که نه خُشکیست و نی تَری
غافِل بُدَم ازان که تو مَجموعِ هستییی
مشغول بود فکر به ایمان و کافَری
ایمان و کُفر و شُبْهه و تَعطیل، عکسِ توست
هم جَنَّتیّ و دوزخ و هم حوضِ کوثَری
ای دل تو کُلِّ کَوْنی، بیرون زِ هر دو کَوْن
ای جُمله چیزها تو و از چیزها بَری
ای رو و پُشتِ عالَم در رویِ من نِگَر
تا از رُخِ مُزَعْفَرِ من، زَعفَران بَری
طاقَت نَمانْد و این سُخَنم مانْد در دَهان
با صد هزار غَم، که نَهانند چون پَری
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.