هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان حالات درونی و عاشقانه‌ی خود می‌پردازد. او از دل خود سخن می‌گوید و آن را به عنوان منبع شور و عشق توصیف می‌کند. شاعر از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید و دل را به عنوان گوهری بی‌همتا و فراتر از درک دنیوی می‌ستاید. او همچنین به مفاهیمی مانند ایمان، کفر، بهشت و دوزخ اشاره می‌کند و آنها را به عنوان بازتاب‌هایی از حالات درونی خود می‌داند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی عرفانی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۲۹۷۸

ای دل زِ بامْداد تو بر حالِ دیگری
وَزْ شورِ خویش، در منِ شوریده ننْگَری

بر چهرهٔ نِزارِ تو صَفرایِ دِلْبَری‌ست
تا خود چه دیده‌یی، که زِ صَفْراشْ اَصْفَری؟

ای دل چه آتشی؟ که به هر باد بَرجَهی
نی نی دِلا کَزْ آتش و از بادْ بَرتَری

ای دل تو هر چه هستی، دانم که این زمان
خورشیدوار پَردهٔ اَفْلاک می‌دَری

جانَم فِدات یا رَب، ای دل چه گوهری
نی چَرخْ قیمتِ تو شِناسَد، نه مُشتری

سی سال در پِیِ تو چو مَجنون دویده‌ام
اَنْدَر جزیره‌یی که نه خُشکی‌ست و نی تَری

غافِل بُدَم ازان که تو مَجموعِ هستی‌یی
مشغول بود فکر به ایمان و کافَری

ایمان و کُفر و شُبْهه و تَعطیل، عکسِ توست
هم جَنَّتیّ و دوزخ و هم حوضِ کوثَری

ای دل تو کُلِّ کَوْنی، بیرون زِ هر دو کَوْن
ای جُمله چیزها تو و از چیزها بَری

ای رو و پُشتِ عالَم در رویِ من نِگَر
تا از رُخِ مُزَعْفَرِ من، زَعفَران بَری

طاقَت نَمانْد و این سُخَنم مانْد در دَهان
با صد هزار غَم، که نَهانند چون پَری
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.